۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

نظریه‌های انقلاب و عدم امکان پیش‌بینی شورش عمومی

یکی از شاخه‌های جامعه‌شناسی، مبحث جامعه‌شناسی انقلاب است. در بحث جامعه‌شناسی انقلاب مباحثی از قبیل ابعاد تحول انقلابی و مدل‌های تحلیل انقلاب مطرح می‌شوند. یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در نظریه‌های انقلاب با آن مواجه می‌شویم آن است که چه چیزی باعث می‌شود که توده‌های مردم به یکباره سر به طغیان بردارند و خواستار تحولات اساسی در وضعیت حاکم موجود شوند. به عبارت دیگر پرسش اساسی به اصل علت انقلاب بازمی‌گردد. چه عاملی سبب می‌شود مردمی که تا دیروز سر در لاک خود داشته‌اند امروز در خیابان‌ها آمده و بدون خوف از دست دادن جان خویش برای براندازی نظام موجود از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. در این میان نظریات مختلفی مطرح می‌شود: از مدل‌های چند علتی تا مدل‌های تک علتی.
اما کدامیک از نظریه‌های انقلاب می‌تواند وقوع یک انقلاب را پیش‌بینی کند. به نظر می‌رسد مدل‌های انقلاب پس از وقوع یک انقلاب مجموعه‌ی فعل و انفعالات موجود را با یک مدل انتزاعی تطبیق می‌دهند ولی در واقع امر هیچگونه پیش‌بینی از آینده ارائه نمی‌دهند. اگر یک نظریه‌ی انقلاب، بتواند مدلی برای چنین حوادثی ارائه دهد و عللی را برای طغیان اجتماعی برشمارد آیا می‌تواند علت رجحان وقوع این رویداد را در زمانی مشخص توجیه نماید. به عبارت دیگر برای انقلاب‌ها هر عاملی را که قائل شویم و هر علتی را که بتوانیم برای آن برشماریم، نمی‌توانیم از سبب رجحان وقوع این حادثه در یک زمان نسبت به سایر ازمنه سخن بگوییم. چه چیزی است که وضعیت اجتماعی را در یک زمان خاص از حالت تساوی خارج می‌کند و منجر به یک شورش اجتماعی فراگیر می‌شود. عللی که برای انقلاب‌ها ذکر می‌شوند یک شبه موجود نشده‌اند بلکه شاید از مدت‌ها پیش چنین علتی در کنار هم موجود بوده‌اند، پس آنچه که زمینه‌ساز شورش در لحظه‌ی مشخص خود می‌شود چیست؟
امروز که وضعیت کشورهایی مانند تونس و مصر و نیز گذشته‌ی انقلاب خودمان را مرور می‌کنم، بیش از پیش به این نتیجه می‌رسم که تئوری‌های انقلاب پس از وقوع انقلاب‌ها از راه می‌رسند و البته موضع یک دانای کل را به خود می‌گیرند. ولی هیج‌کس نمی‌تواند بگوید از وقوع یک انقلاب خبر داشته و آن را پیش‌بینی می‌کرده است.

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه

نمایشگاه کتاب

پیش‌نوشت: این پست را سال گذشته در ایام برگزاری نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نوشتم که در لابلای سایر فایل‌ها به بوته‌ی فراموشی سپرده شد.
از سال اولی که به دانشگاه آمدم، همواره فرصت بازدید از نمایشگاه را مغتنم شمرده و با زنبیل‌هایی پر از کتاب به خانه بازگشته‌ام. حالا وضعیت طوری شده که شب‌ها باید نشسته در اتاق بخوابم که مبادا به این کتاب‌های شریفی که فکر کنم آرزوی خواندشان را به گور خواهم برد، بی‌احترامی شود؛ و البته با این همه هنوز هم از کتاب خریدن دست‌بردار نیستم و تمام درآمد خود را، امسال نیز کما فی السابق خرج خرید کتاب خواهم کرد. پدر و مادر هم که دیگر انگار از هدایت من ناامید شده‌اند، بی‌هیچ منتی مرا در تامین هزینه خرید کتاب یاری می‌کنند.
غرض گفتن اینها نیست. مساله اصلی آن است که در طول سال‌های گذشته همواره با یکی از دوستان به نمایشگاه کتاب رفته‌ام. تقریبا از چهار سال پیش نیز بدین سو این دوست ثابت، محسن صبوریان بوده است. حالا امسال که آقا محسن به سلامتی به جرگه‌ی متأهلین پیوسته و من هم البته خیالم از بودجه خرید کتاب آسوده شده، مانده‌ام که امسال با کدام رفیق شفیقی به نمایشگاه بروم که هم در آنجا تنها نباشم و هم بنده حقیر را در امر حمل این اسفار به سوی خانه ابدی خود (یعنی کتابخانه شخصی که کتاب‌هایش نه از آن بیرون می‌آیند و نه حتی یکبار خوانده می‌شوند) یاری خواهد نمود. حالا که با این معضل مواجه شده‌ام با خود می‌گویم ایکاش هیچگاه این محسن را تشویق به ازدواج نمی‌کردم که حالا چنین بلایی سرم نیاید.
پانوشت 1: امسال هم البته آقا محسن رفیق نیمه‌راه نشد و مرا همراهی کرد. البته در این میان مصاحبت حضرت حجت‌الاسلام جباری هم بسیار مغتنم بود و زمینه‌ی خرید کتب انگلیسی مفیدی را فراهم کرد.
پانوشت 2: چند پیشنهاد
الف) کتاب An Introduction to Rawl’s Theory of Justice نوشته Jon Mandle که در سال 2009 توسط انتشارات Cambridge منتشر شده برای آشنایی با مهم‌ترین اثر در فلسفه سیاسی قرن بیستم، ارزشمند و خواندنی است.

ب) کتاب Elements of Justice نوشته‌ی David Schmidtz که در سال 2006 منتشر شده کتابی مناسب جهت آشنایی با ارکان نظریه‌های عدالت است.  ناشر این کتاب نیز  دانشگاه کمبریج است.

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

خطای بزرگ معرفت‌شناختی

یکی از بزرگ‌ترین خطاهای هستی‌شناختی خلط مفهوم و مصداق است (به عنوان مثال حمل احکام وجود بر ماهیت) و یکی از نابخشودنی‌ترین خطاهای معرفت‌شناختی عدم تفکیک میان پیدایش یک گزاره و توجیه آن است.
معرفت‌شناسان اجتماعی، اصحاب مکتب تفکیک و حتی بسیاری از روشنفکران سکولار گرفتار مغلطه‌ای هستند که صورت اجمالی منطقی آن بدین صورت است:
گزاره‌ی الف از حیث پیدایش محلی است، اگر گزاره‌ای از حیث پیدایش محلی باشد از حیث توجیه نیز محلی است، پس گزاره‌ی الف از حیث توجیه محلی است.
مشکل اصلی در این استدلال کبرای استدلال است، چه کسی گفته است اگر گزاره‌ای از حیث پیدایش محلی باشد از حیث توجیه نیز محلی است؟ و این کبرا بر کدام قضایای موجه مبتنی است؟
کسانی که فلسفه‌ی اسلامی را به دلیل پیدایش یونانی آن یا مدرنیته یا در صورت اخص علم غربی را به دلیل جغرافیای غیر شرقی آن نفی می‌کنند، پیش از آنکه بخواهند گامی فراتر نهند باید کبرای استدلال فوق را اثبات کنند. پیشتر در مقاله‌ی دایره‌ی مسدس در نفی امکان علم بومی اشاره‌ای به این مسأله کرده بودم.
شاید در این باب در آینده بیشتر بنویسم.

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

آیا دوران مطهری‌ها به سر آمده است؟


امروز در اثنای گپ و گفتی دوستانه سخن به اینجا رسید که در حوادث پس از انتخابات بسیاری در اصل کارآمدی اسلام شک کردند. یکی از حاضران در مجلس گفت امروزه خلأ یک مطهری به شدت حس می‌شود، کسی با اتکای به منابع دینی و فارغ از هیاهوها و تقسیم‌بندی‌های سیاسی از اصل تعالیم اسلام دفاع کند و حساب افکار را از افراد جدا نماید.
آیا در روزگار ما مطهری‌ها از میان رفته‌اند یا آنکه امکان ظهور و بروز برای آنها وجود ندارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید در شخصیت مرحوم شهید مطهری تأمل کنیم. به این منظور به جای تحلیل شاخصه‌های فردی مرحوم شهید مطهری ویژگی اساسی افرادی چون مطهری را مرور می‌کنم. به زعم من ویژگی اساسی نخبگانی چون مطهری آن است که توأم با بهره‌مندی از آموزش‌های دینی و تعلق خاطر به یک سنت فکری، در یک قالب خاص قرار نمی‌گیرند. مطهری‌ها آزاداندیشند؛ نه بدین معنا که در پی بخشنامه‌های حکومتی در کرسی‌های آزاداندیشی شرکت می‌کنند، بلکه جرأت تأمل در بنیادهای مسلم سنتی را دارند که خود بخشی از آن محسوب می‌شوند. مطهری‌ها اگر روزی علیه رژیم غاصب اسرائیل سخن می‌گویند، روز دیگر بر سنت دیرپایی می‌شورند که به جای نظر اسلام پیرامون حجاب زنان، سلیقه‌های شخصی را مطرح می‌کند. اینچنین است که مطهری‌ها شایسته‌ی عنوان نخبگی می‌شوند. نخبگی مرحوم مطهری براساس آئین‌نامه‌های ابلاغی بنیاد نخبگان نیست، چه آنکه اساساً نخبگانی چون مطهری هیچگاه در قالب‌های رسمی نمی‌گنجند که حال در شمول آئین‌نامه‌های آن قرار بگیرند، نخبگی بزرگانی چون مطهری در همین فراروی از قالب‌های متعارف است. مطهری هم سنتی است و هم مدرن و نه سنتی است و نه مدرن. سنتی است چرا که دل در گروی تعالیم الهی دارد و سنتی نیست از آن رو که چهارچوب‌های سلیقه‌ای را علی رغم همه‌ی هیمنه‌ی آن هیچگاه به رسمیت نمی‌شناسد. مطهری‌ها اگر حامی حکومتی نیز باشند، هیچگاه بر خطاهای فاحش آن چشم نمی‌پوشند، از این رو اگر در اکثر موارد جانب بیاناتشان به نقد مخالف است، در اقلی از موارد جدی‌ترین انتقادات را به حکومتی که خود حامی آن هستند وارد می‌کنند.
حال می‌توان دریافت چرا در جامعه‌ی امروز ما نخبگانی چون مطهری یافت نمی‌شوند. مسأله آن نیست که مطهری‌ها از میان رفته‌اند، بلکه مطهری‌ها امکان ظهور ندارند. چه آنکه متأسفانه در تریبون‌های رسمی جمعه و جماعت و صدا و سیما، اغلب در پی کسانی هستند که بخشنامه‌های رسمی را تئوریزه کنند و کسانی به عنوان صاحب فکر معرفی می‌شوند که تنها هنرشان تکرار مکررات است، و حاشا و کلا که مطهری‌ها زیر بار چنین اموری بروند. این چنین است که جامعه از وجود نخبگانی چون مطهری محروم می‌شود و انسان‌های کلیشه‌ای بر منابر رسمی می‌نشینند.

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

آیا می‌توان از قیام حسینی درسی گرفت؟


امروزه بر سر منابر به کثرت از درس گرفتن از قیام حسینی سخن می‌گویند. بسیار می‌شنویم که حضرت امام حسین به ما آموخت برای دفاع از راه حق باید از همه چیز گذشت و نباید تن به ذلت داد. امام حسین برای همه درس دارد: به شیعیان آموخت که اقامه‌ی سنت و اماته‌ی بدعت، واجب الهی است و به تمامی انسان‌ها آموخت که ساحت پاک انسانی از ذلت مبراست. ولی باید به این نکته‌ی تاریخی توجه داشت که پس از قیام کربلا همواره دو تفسیر از این حادثه در میان شیعیان رایج بوده است. تفسیر اول که در بالا نیز به آن اشاره شد تفسیری سیاسی است. بر این اساس امام حسین به انسان‌ها درس مبارزه با ظلم و بیعت نکردن با حاکم ظالم را آموخت و هر آن کس که برای مبارزه با ظلم قیام کند حسینی است و هر روزی که در آن با ظلم مبارزه شود عاشورا و هر زمینی که در آن خونی مظلومی بر زمین ریخته شود کربلاست. تفسیر دوم، تفسیری باطنی و معنوی از حادثه‌ی عاشوراست. بر اساس این تفسیر قیام امام حسین علیه‌السلام و شهادت ایشان، یک امر منحصر به فرد است. ایشان به امر الهی و با آگاهی از فرجام آن قدم در این مسیر می‌گذارند و این مسأله به هیچ وجه در تاریخی مثالی نداشته و نخواهد داشت. حسین و یارانش به شهادت رسیدند تا باکیان بر ایشان از آتش دوزخ رهایی یابند و تربت کربلا تا قیامت دارالشفای شیعیان او شود.

این دو نوع نگاه به حادثه‌ی عاشورا از همان عصر ائمه مسبوق به سابقه بوده است. شیعیان زیدی با دریافتی کاملاً سیاسی از قیام عاشورا دست به قیام علیه حکومت جور زمان خود زدند. از سویی برخی دیگر از شیعیان که البته غالیان نیز در زمره‌ی آنها بودند با مستمسک قرار دادن سکوت ائمه پس از شهادت امام حسین بر تفسیر باطنی و معنوی از قیام حضرت امام حسین علیه‌السلام تأکید می‌نمودند.
این دو تفسیر بر مبنای دو نوع نگاه به ائمه علیهم‌السلام است. بر اساس نگاه اول ائمه واسطه‌ی فیض میان خالق و مخلوق هستند. بر اساس نگاه دوم ائمه الگوی بشر در سیر به سوی خدا و راهبران اجتماعی می‌باشند. همواره در تفسیر از مفهوم امامت می‌توان شاهد دو نگاه افراطی و تفریطی بود. گروهی با تأکید بر جنبه‌ی اول از شئون امامت، ائمه را به عنوان خدا معرفی می‌کنند و گروهی دیگر با تأکید بر اسوه بودن آنها، ائمه را به علمای ابرار تقلیل می‌دهند. به عبارت دیگر همواره تفسیر از شأن امام میان دو جنبه‌ی فرابشری و بشری در دوران است. البته تفسیر معتدلی که امروزه مورد توجه قاطبه‌ی شیعیان نیز هست امکان‌پذیر است و بر اساس آن میان جنبه‌ی بشری و فرابشری ائمه جمع می‌شود. از سویی ائمه را واسطه‌ی فیض میان خالق و مخلوق می‌داند و از سوی دیگر آنها را موجوداتی با گوهر بشری (أنا بَشَرٌ مِثلُکُم) و الگویی برای سایر انسان‌ها معرفی می‌کند.
بر همین اساس، دو تفسیر از حادثه‎ی عاشورا نیز با یکدیگر جمع می‌شود: از سویی امام حسین علیه‌السلام با قیام خویش به شیعیان خود آموخت که در برابر سلطان ظالمی که به نام دین از سنن الهی عدول می‌کند قیام کرده و هرگز با او دست بیعت ندهند (مثلی لا یبایع مثله) و از سوی دیگر عزاداران امام حسین مشمول رحمت واسعه‌ی الهی واقع می‌شوند.
باید به این نکته توجه داشت که پیش از آغاز مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی مردم مسلمان ایران تفسیر رایج در جامعه همان تفسیر باطنی از قیام امام حسین علیه‌السلام بود. رفته رفته با شروع مبارزات اسلام‌گرایانه، دریافت از  عاشورا به عنوان یک قیام ضد ظلم در جامعه شیوع یافت؛ و به تدریج در کنار جنبه‌های باطنی این قیام مورد توجه قرار گرفت. البته در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی انتشار کتاب شهید جاوید فصلی نوین در نزاع میان طرفداران این دو نوع از تفسیر بود. مرحوم صالحی نجف‌آبادی در این کتاب استدلال می‌کند که امام حسین علیه‌السلام تنها با هدف تشکیل حکومت حق دست به قیام زد و اگر ایشان از فرجام این قیام آگاه بود هیچگاه به چنین مسیری گام نمی‌نهاد. این تفسیر که اوج تفسیر سیاسی از قیام حسینی است، این نهضت مقدس را کاملا از جنبه‌های باطنی تهی می‌نماید؛
ولی واقعیت امر آن است که می‌توان با تفکیک میان جنبه‌های ظاهری و باطنی قیام امام حسین مشیی جمع‌گرایانه را بین این دو تفسیر برگزید. حضرت امام خمینی (ره) از جمله‌ی کسانی است که در عصر اخیر با پذیرش آگاهی امام حسین از فرجام خود بر تفسیری سیاسی از این قیام تأکید نموده‌اند:
«باید آن بعد سياسى كربلا را براى مردم بيان كرد. سيدالشهدا به حسب روايات ما و به حسب عقايد ما از آنوقتى كه از مدينه حركت كرد مى‏دانست كه چى دارد مى‏كند، مى‏دانست شهيد مى‏شود، قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روايات ما. وقتى كه آمد مكه و از مكه در آن حال بيرون رفت، يك حركت سياسى بزرگى بود كه در يك وقتى كه همه مردم دارند به مكه مى‏روند، ايشان از مكه خارج بشود. اين يك حركت سياسى بود، تمام حركاتش، حركات سياسى بود؛ اسلامى- سياسى، و اين حركت اسلامى سياسى بود كه بنى اميّه را از بين برد، و اگر اين حركت نبود، اسلام پايمال شده بود (صحیفه نور، ج 20، ص 177)» .

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

عصر تاسوعا

زان دست که چون پرنده بی‌تاب افتاد
بر سطح کرخت آب‌ها تاب افتاد
دست تو چو رود تا ابد جاری شد
زان روی که در حمایت از آب افتاد

سلمان هراتی

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

در حاشیه‌ی دفاع جواد از پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد

بالاخره انتظارها به سر رسید و محمد جواد ایزدی هم از پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود دفاع کرد، بگذریم که به دلیل همزمانی دفاع با کلاس‌های درسم امکان حضور در جلسه‌ی دفاع را نیافتم. به همین مناسبت متن زیر را که جواد حدود سه سال پیش در مورد من در وبلاگش منتشر کرده بود در اینجا بازمنتشر می‌کنم:

این مصطفی فرق دارد، رسالتی دارد نه به آن بزرگی بلکه به این کوچکی!
و هدف رسالتش هم همه‌ی خلق نیست، فقط من بدبخت هستم!
آنچه مهم است این است که آیا او ختم رسل هم هست، یا این گره به دست کس دیگری باز می‌شود؟
بیستون را عشق کند، شهرتش فرهاد برد.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

به رسم سپاس از داود میرباقری

این روزها که جنجال‌ها و مخالفت‌های بوجود آمده را بر سر پخش تصویر قمر بنی‌هاشم در سریال مختارنامه می‌بینم و از سوی دیگر واضح است که اگر داود میرباقری به جای ساخت اثری که ده سال به درازا کشید سراغ ساخت فیلم‌هایی از قبیل مرد دو زنه و زنی با دوست پسر می‌رفت، هم با زحمتی به مراتب کمتر درآمدی بیشتر داشت و  هم اینکه کار به جایی نمی‌رسید که یکی از مدرسین مشهور حوزه علمیه قم با او مخالفت کند و به طور کل تلاش او زیر سوال برود، به این نتیجه می‌رسم که ظاهراً رسم روزگار آن است که تصویر کشندگان مظلومیت اباعبدلله چون آن بزرگوار مظلوم باشند، اجرتان با سیدالشهداء.

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

آه

إنّ الله شاء أن یریک قتیلاً

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

عیدانه


قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمّ رَبّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرّازِقِينَ
عیسی بن مریم فرمود: «خداوندا! از آسمان مائده‌ای بر ما بفرست تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد، و نشانه‌ای از تو؛ و به ما روزی ده! تو بهترین روزی دهندگانی!» 

پانوشت: الحَمدُ لله الذی جعلنا من التمسّکین بولایه امیر المؤنین علیه السلام